تو چرا ازم می ترسی ، به جز تو کسی ندارم
به خدا راستش بگم که ، شب و روزم بی قرارم
...
تویی محرابِ دلِ من ، می پرستمت همایی
می مونم به انتظارت ، تا نگی تو بی وفایی
...
عاشقم دیونتم من ، تو چرا دلم و شکستی
تو غریبی تک و تنهام ، حلقه ی وصل و نبستی
...
باورت میشه عذابم ، تو چشام اشکم می بینی؟
دیوارِ سنگِ صبوری ، همیشه دورم می چینی
...
آخه این در به دری ، شده برات دردِ سرِ
اگه وجدانت اسیره ، چطوری خوش می گذره
بسّه دیگه ، هواست باشه به زنگِ سرنوشت
یه جوری با من بخند ، دل بستنت دل می بره
...
دیدنت برام بهشته ، اسمِ تو سر زبونم
تمام قصّه هام تویی ، برای کی من بخونم
...
قاصدک وابسته ام من ، می دونی دلم اسیره
بی گناهی در کمینه ، دلبرم بی تو می میره
...
تو کجایی مرغِ عشقم ، نغمه هات داروی دردم
تو قفس همراهتم من ، بی تو من داغون و سردم
...
بالِ تو خیلی ظریفِ ، تک و تنها می مونی
بی خیالِ همه بودی ، تو خودت پریشونی
می خوامت با من بمون ، خوش باورم از زندگی
رویِ کوهِ سر پناهی ، سرود عشق و می خونی
...
جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/10/1399
:: برچسبها:
سنگ صبوری ,
:: بازدید از این مطلب : 1476
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0